سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دل نوشته
درباره وبلاگ


همین که یاد من کردی دمت گرم همین که مرهم دردی دمت گرم بسا رفتند و هرگز بر نگشتند همین که باز می گردی دمت گرم تو از باغ صفای سینه خود برایم عشق آوردی دمت گرم به کام تشنه ام در ظهر جوشان چو آب و جرعه ای سردی دمت گرم میان این همه نا مردمی ها مرامی،بامعرفت،«مردی»دمت گرم میان دشت های عشق و امید پی همدرد می گردی دمت گرم به دشت نامرادی های دوران به جنگ غم همآوردی دمت گرم عزیزم بین غمهای دل من همین که یاد من کردی دمت گرم تو در گل واژه های ذوق شعرم گل داد
پیوندها
لوگو
همین که یاد من کردی دمت گرم

همین که مرهم دردی دمت گرم

بسا رفتند و هرگز بر نگشتند

همین که باز می گردی دمت گرم

تو از باغ صفای سینه خود

برایم عشق آوردی دمت گرم

به کام تشنه ام در ظهر جوشان

چو آب و جرعه ای سردی دمت گرم

میان این همه نا مردمی ها

مرامی،بامعرفت،«مردی»دمت گرم

میان دشت های عشق و امید

پی همدرد می گردی دمت گرم

به دشت نامرادی های دوران

به جنگ غم همآوردی دمت گرم

عزیزم بین غمهای دل من

همین که یاد من کردی دمت گرم

تو در گل واژه های ذوق شعرم

گل داد
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 6
  • بازدید دیروز: 20
  • کل بازدیدها: 155165

خلاصه رفتیم تو باغ و من هم تا تونستم مرجان رو اذیت کردم ،چرا نکنم اذیتم میکرد و تیکه مینداخت منم جوابش رو دادم.

عصر داشتم میرفتم باشگاه که ماشین آراد جلوی پام وایساد تعجب کردم.من:سلام چی شده؟

آراد: سلام هیچی چیزی نشده اومدم دنبالت ببرمت باشگاه

من: از کجا فهمیدی؟؟؟اصلا براچی اومدی دنبالم؟؟

آراد: خب حدس زدم در ضمن گفتم سرویس دهی کنم مگه بده در عوضش بهم یاد بده!!

من: آخه..

آراد : آخه نداره که بهم یاد بده منم میشم راننده شخصیت

من: باشه حتمی!!

#######################################################

حدودا دو ماه می گذره و آره من با آراد دوست شدم شاید نشون ندم تو رفتارم ولی دیونه وار عاشقشم

ولی این مرجان دیونه هنوز ول کن نیست

رفتم کلاس زبان .روز آخر بود و امتحان فاینال داشتیم دوستم فائزه مدام میگفت قبول نمیشم ولی من حواسم به مهمونی بود که در پیش بود.خلاصه شماره آرشاویر رو دادم بهش که بذارتش سر کار

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

رابطم به آراد خیلی خوب بود .خیلی

دعوته مون کرده بودن یه مهمونی توی باغ یکی از دوستاش .

رفتیم

ولی ای کاش نمیرفتم

ای کاش رابطم رو تموم میکردم

بساط مشروبشون پهن بود و همین من رو عصبی میکرد چون به هیچکس نگفته بودم به غیر از فائزه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آراد مست بود همه مست بودن به غیر از من یه دفعه آراد دستم رو گرفت برد سمت یکی از اتاق ها

هرچه قدر صداش کردم هیچی نمیفهمید فقط تنها چیزی که فهمیدم پلیسا بودن که مثل مور و ملخ ریختن تو ویلا و همه رو گرفتن .آسیب جسمی ندیدم ولی روحم خط خطی شد.

آراد رو بردن باز پروری و من هم تو خونه حبس شدم.هی دلم براش تنگ شده بود

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امروز به بهونه استخر و غیره زدم از خونه بیرون ولی رفتم ملاقات آراد

الهی بمیرم لاغر شده بود ، انقدر گریه کرد که دلم ضعف رفت

دوتایی نقشه کشیدیم از اون جا فرار کنه منم کارهاش رو جور کنم که گم و گور شه!!!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

کارهاش رو جور کرده بودم بره مشهد از اون جا هم از کشور بره .من نمیدونم اگه بابام نبود من چه جوری این کارها رو می تونستم اجام بدم از طریق آشنا های بابا و جوری که خودش نفهمه همه چیز رو درست کرده بودم فقط فرقش این بود که برای خودممم بلیط گرفتم

به فائزه اس دادم و همه چیز رو بهش گفتم کلی باهام بحث کرد که نرو وگرنه زندگیت خراب میشه

صبحش خیلی فکر کردم و تصمیم گرفتم نرم ولی تا ایستگاه قطار رفتم ولی این مامور های مزاحم پیداش کردن

کلی برای بابا گریه کردم تا راضی شد که چی ؟؟؟آراد بیاد بیرون.جالب این جا بود که خانواده هامون با هم دوست شده بودن ولی جواب سلام ما رو نمیدادن.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آراد چهار بار اومد خواستگاری تا راضی شدن من بله بدم و خلاصه یه صیغه محرمیت غیر رسمی خونده شد

هر روز بیشتر عاشقش میشدم ولی از هر رابطه ای جلوگیری کردم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نمیدونم چرا این طوری شد؟؟در واقع میدونم بازیم داد تا به هدفش برسه

از صبح تا الان که ساعت پنجه دنبالشم که برگرده که بیاد که بگه اشتباه کردی دروغه ولی رفته بود رفته بود کانادا....با ....با مرجان

صدای خانومه تو سرم میپیچید پرواز رفت

داغونم ساعت یک یا دو نصفه شبه تو راهرو نشستم منتظرش .با فائزه اس ام اس میدم تا یکم خالی شم آخرشم طاقت نمیارم و همون ساعت بدون توجه به حرف های فائزه با آژانس میرم فرودگاه...خانومه میگه: عزیزم گفتم که ...فیلمم که خودت دیدی ایشون با یه خانومی رفتن چرا خودت رو زجر میدی آخه هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خیلی وقته که چیزی حس نمیکنم ، واقعا نمیخندم، واقعا شاد نیستم، افسرده ام، آهنگ شاد گوش میدم ولی شاد نمیشم

گیتار میزنم ولی آروم نمیشم،بغض بدیه ، همه میگن سرما خوردی حتی دکتر ولی من درد خودمو میدونم

نمیگذرم آراد نمیگذرم ، دیگه ازت متنفرم ولی مطئن باش اگه برگردی میکشمت برام مهم نیست قاتل میشم مهم اینکه تو تو این دنیا نباشی

 




موضوع مطلب :

       نظر
پنج شنبه 92 شهریور 7 :: 1:41 عصر
ely

روزی شد که میخواستیم بریم ویلا ....اعصابم خورد شد که هی میخواستم حاضر شم ولی یه چیزی میگفت نرو ...غرورت چی...نرو..اشتباه میکنی...می خواد بشکونتت..

بلاخره بعد از کلی کلانجار رفتن با خودم رفتم ...

با آژانس رفتم .جلوی در شلوغ نبود پس مهمونی نبود خیالم راحت شد ...پووووف

ای خدا ...حالا که آژانس رفته بود از رفتنم پشیمون شدم ....ولی چه میشد کرد...

رفتم تو...هرچه قدر این طرف اون طرف و نگاه کردم هیچکس نبود عجیبه....

رفتم تو ....(میبینین چقدر خنگ بازی در آوردم)

صدای یه پسر توی باغ میپیچید:

هر بار دلم مبخواست برم                         این بارم یکیش

ولی این دفعه جدی جدی میرم                  بدون حرف پیش

پیش تو بودن یا نبودن                            مگه فرقی هم داره

تازه وقتی رفتم میفهمی دنیات                یه چیزی کم دارههههه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

باورم نمیشد  این....این صدای آراد بود...

واییییییییی .....

بابا بچه صداش این همه خوب بود من برگشتم گفتم خروس لاری...

همون موقع من رو دید : به به سلااااام  مهمون ویژه ی من هم اومد ،معرفی میکنم دوست دخترم المیرا

یعنی باید قیافه من رو میدیدین ....دهنم اندازه غار باز مونده بود

آراد: چیزی شده عزیزم؟؟؟

من: چی؟؟؟

آراد: خب دیگه بیا بریم لباس هات رو عوض کن.و تقریبا من رو به زور برد

رفتیم تو ویلا به زور دستم رو کشیدم و گفتم: آراد چی میگی تو ...تو گفتی؟؟؟دوست دختر؟؟؟ عزیزم؟؟؟

آراد: جووون من جلوی مرجان نقش بازی کن.تو رو خدا من بهش گفتم دوست دختر دارم که دست از سرم برداره

من: مشکل خودته الان هم یه آژانس بگیر میخوام برم.

آراد : قبلا ترسو و بی دست و پا نبودی چی شد یه دفعه؟؟

منم که حساس رو این کلمه ها قبول کردم و......

ادامه دارد...........پوزخند

 




موضوع مطلب :

       نظر
سه شنبه 92 شهریور 5 :: 4:59 عصر
ely

سجاد و رومینا بهم زنگ نزده بودن برای راند چهار و خب زندگیم یه خورده عادی شده بود و از لحاظ امتیازی هم که خیالم راحت راحت بود .

رفتم باشگاه داشتم دان 4 مشکی رو میگذروندم چون که میخواستم کارت مربی گری بگیرم .

به تاتمی و استاد که اوس دادم و اجازه ورود گرفتم رفتم تو بعد از یک ساعت تمرین نفس بر شیهان (استاد) صدام کرد:

من: بله؟ اوس

شیهان: اوس نمیخواد الان تو کلاس نیستیم راحت باش

من : چشم ؟ بفرمایید چیزی شده؟؟

شیهان : نه فقط مسابقه ها برای کارت مربی گری چند ماه دیگست ها شروع کن تمرین هات رو

من : چشم حتمی

ولی چه تمرین کردنی یا حواسم به گویم بود که یه وقت زنگ نزنن یا حواسم به تلویزیون و یک دهم درصد هم به درس و بقیه چیزا....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بلاخره بهم زنگ زدن برای راند چهار

برام عجیب بود گفته بودن بیام یه آرایشگاه مردونه سمت تجریش ... چرا آخه؟؟

رفتم تو: سلام

یه پسره اون جا بود: سلام الی تویی؟؟

من : تویی نه و شما .بعدشم  خانمش هم یادت رفت!!

پسره : چشم گفتن با شما در نیوفتم و گرنه میشم مثل آراد بدبخت آرشاویر هستم!!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

رفتم بالا آراد نسشته بود رو یکی از صندلی ها و خیلی گرفته بود

من : سلام

همه سلام کردن به جزء آراد

من : با تو هم بودما سلام

آراد : برو بابا دختره سرتق چی میشد شماره بگیری حالا مثلا حتمی باید این بلا سرمون میومد من که این دو تا دیونه رو میشناسم میدونستم آخرش میگن همچین کاری باید بکنین

من : ترمز ترمز نتونستی هم دستی بکش  اول میخواستی خودت شماره ندی دوم مگه حالا چی شده؟اگه قرار مو بزنین که من موهام کوتاهه  خدایی هست...

آراد اومد وسط حرفم: اگه قرار باشه پسرونه بزنی چی؟

من : باشه میزنم

آرشاویر : بیا واسه تو رو بزنم که این داداشمون هم روش  باز شه!!!

نمیدونم چقد گذشت ولی موهام شده بود کپی موی پسرا !!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نوبت آراد بود

من :خب نوبت توئه

آراد: بچه ها بابام خونه رام نمیده

آرشاویر : بابا بیا چیزی نمیشه که یه کوچولو رنگه موئه!!

آراد : خیله خب من باختم و با سرعت از در رفت بیرون

یوووووووووووهوووووووووووووووووووووووووووووو من بردمممممممممممممممممممممممم

حالا پدرشو در میارم صبر کنین ببینین ولی نمیدونستم بعضی وقت ها یه بلاهایی سرت میاد که....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

الان آراد همه جا باهامه و هر کاری میگم مثل یه خدمتکار میکنه

ولی ... ولی ...گاهی وقت ها وقتی یکی نباشه یه دفعه از ته قلبت یکه میخوری که چرا آخه میلرزی لعنتی!!!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آراد چند روزی بود نیومده بود .نگران بودم .یعنی میشه من ..منی که ...آخه...نمیدونم نمیتونم خودمو توجیح کنم....

نا خود آگاه زنگ زدم به شمارش

بعد از دو تا بوق برداشت با یه صدای فوق گرفته گفت: بله؟؟

من : سلام ببخشید آراد هست؟؟

آراد: خودمم بابا صدا رو کیف میکنی شدم خروس لاری

من:از اولم بودی

آراد : متشکر دیگه .راستی تو صدام و نشنیدی آره؟؟

من: پس الان دارم چی کار میکنم؟؟

آراد : نه آخه من یه کوچولو میخونم البته با گیتار

من : خب؟؟

آراد : هفته دیگه میای ویلای لواسون بچه ها هستن

من: ببینم چی میشه باید به خانوادم بگم

آراد: یعنی میدونن کجا میری؟؟؟

من: به جزء اون مهمونی همه رو میدونستن

آراد : خیلی خب دیگه مزاحت نشم آدرس رو برات اس میکنم

من: خوابی ها من زنگ زدم

آراد : راس میگی؟؟

من : آره امیدوارم زودتر خوب شی ...(فهمیدم خراب کردم برا همین بلافاصله گفتم)... چون نمیخوام صدای خروس لاری تو رو تحمل کنم

آراد :okفکر کردم شاید....بی خیال بای

من : بای

و بعد از قطع تماس یه نفس عمیق کشیدم آره ازش خوشم اومده بود

ادامه داستان در آینده .......




موضوع مطلب :

       نظر
دوشنبه 92 شهریور 4 :: 11:28 صبح
ely

قرار شد که اولین راند آسون باشه! توی یه مهمونی قرار گذاشتیم !اونجا باید به 10 نفر شماره میدادیم یا میگرفتیم!

روز جشن بدجور حالم خراب بود نه تاحالا این جور جاها رفته بودم نه اهل شماره گرفتن!اصلا به روحیم نمیخورد

خلاصه رسیدیم به مهمونی و ....

نمیدونم  بهم چی گذشت ولی به محض این که شماره ها 10 تا شد از اون جا زدم بیرون.بماند که هنوزم وقتی بهش فکر میکنم حالم بد میشه!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

راند دوم ساعت 5:30 کافی شاپ

آراد: خب شماره ها هم که گرفته شد تا حالا مساوی هستیم راند دوم چیه هاااا؟؟

سجاد:باید بریم شهر بازی!!!

وای من از ارتفاع وحشت داشتم و دارم!!

ولی امکان نداشت به این راحتی ببازم!!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ساعت 7:30  شهر بازی  ارم

سوار هر جور چیز ترسناکی که گفتن  شدیم   .   انقدر حالم بد بود که....

آراد: دیگه دارم میمیرم  ؛بی خیال بچه ها

من : چیه تسلیمی؟؟؟

آراد: نه من کم نمیارم اونم از تو گربه کوچولوی وحشی !!آبروم میره

حدودا ساعت11 بود که رسیدم خونه.                                  حالم بد بود حالت تهوع داشتم....................

نزدیک یک هفته  مریض بودم  ....وای که چه اوضاعی بود....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ساعت4:30   کافی شاپ

آراد : تا حالا یه امتیاز عقبی ها  !!!حواست باشه پیشو جوووون!!

من : بمیر بابا راند  سوم چیه؟؟

سجاد و رومینا لبخند زدن.              من : خب؟

رومینا: یه جوری جور کنین باید بریم ویلای ما!

آراد : چرا؟

سجاد: باید شنا کنین!!

آراد : چی؟؟؟ من نمیتونم شنا کنم تو که میدونی کلر اذیتم میکنه

من: من هم اذیت میکنه ولی تو باید عادت کنی وگرنه می بازی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

راند سوم

دور استخر وایساده بودیم .یه استخر12 متری رو باز از شانس گند ما هم بدون کلر چون تو  باغ بود!!

شالم رو در آوردم .لباس زیر مانتوم استین بلند بود پس مانتوم رو در آوردم!!!

رفتم لب استخر ..میخواستم بشینم لب استخر که سجاد گفت: نه ...شیرجه بزن

گفتم: آخه...

سجاد : می بازی ها؟؟؟

و پریدم تو آب  انقدر آبش سرد بود که منجمد شدم یه لحظه و نمیتونستم نفس بکشم.

طبق قرارمون 10 دقیه شنا کردم ولی آراد 5 دقیه بیشتر نتونست شنا کنه و یه امتیازم جبران شد!!!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

راند چهارم

منتظر باشینبووووس کل کل ادامه داره تا..........




موضوع مطلب :

       نظر
یکشنبه 92 شهریور 3 :: 8:35 عصر
ely

اومدم از بیمارستان بیرون !اون روز  دربی بود!

منم چون رنگ آبی خیلی دوست داشتم جین آبی و مانتو وشال و حتی کتونی های آبی پام بود!!

سوار تاکسی شدم که برم خونه .خیابون ها خیلی شلوغ بود منم انقدر درگیری داشتم که اصلا یادم نبود اون روز استقلال و پرسپولیس بازی دارن.

دو تا موتور داشتن جلوی تاکسی میرفتن یکی طرفدار پرسپولیس و اون یکی طرفدار استقلال!داشتن با هم کل کل میکرد!

یه دفعه راننده سرش رو از پنجره برد بیرون و گفت: بیا این خانومم سومیش استقلال میبره !منم چهارمی !شدیم چهار به یک!

اصلا نفهمیدم چی شد ولی الان که دارم نگاه میکنم راننده و موتور سوار ها دارن دعوا میکنن منم تو ماشین با دهن باز حیرون موندم که آخه چی شد یه دفعه؟؟؟

یه دفعه از ماشین کشیده شدم بیرون !اون پسره قرمز پوش بود: آهای خوشگله !استقلالی هاننن!؟به خدا پرسپولیس باحال تره ها !!و رو به دوستش : حمید اون رو ول کن این جیگر رو نگا!!

من: ولم کن آقای محترم اشتباه گرفتی من اصلا طرفدار بارسام  چی میگی تو؟

اون پسره: باشه جیگر اشکالی نداره شد بهونه که....

صدای آژیر ماشین پلیس اذیتم میکرد مثل یه متهم بردنم کلانتری و گفتن زنگ بزن به مامان بابات!

زنگ زدم به داداشم مامانم اینا واسه تفریح با عموم اینا رفته بودن کیش.بعد از چند تا بوق

محمد رضا: بله؟

من : الو ؟ داداش سلام  خوبی؟میشه بیای دنبالم

محمد رضا: مگه کجایی که خودت نمیتونی بیایی؟؟؟

من : چیزه....اٍاٍ راستش داداش چیزه ....کلانتری؟؟

محمد رضا: چی؟؟؟؟؟

من: بیا دیگه !

محمد رضا: خب آدرس بده .....

2ساعت بعد ما خونه بودیم و به همین راحتی اعتماد خانوادم رو از دست دادم !

هی روزگار چه میشه کرد

همون موقع گوشیم زنگ زد رو صفحه نوشته بود : آراد جووووووووون

ولی من اصلا همچین چیزی سیو نکرده بود م

جواب دادم: بله؟

آراد: سلام آماده ای واسه شرطمون؟

من : همیشه؟

آراد: سه شنبه راس ساعت 5 میدون.... کافی شاپ ...

من : چرا کافی شاپ !!

آراد : چیه ترسیدی؟؟

من به هیچ عنوان!!

خلاصه امروز سه شنبه هستش و منم راهی اون آدرس شدم.یه کافی شاپ شیک که رنگ قهوه ای درش از نظر من از همه خوشگل تر بود.

رفتم تو .وای پر بود از دختر پسرا که دونفره نشسته بودن و .....

چشم چرخوندم تو خلوت ترین نقطه نشسته بود.یه میز چهار نفره؟؟؟؟؟؟؟؟

آراد: سلام !چه خانوم خوش تیپ و بداخلاقی ! اوه حالا اخم نکن!!!

من: مثل این که دوباره کتک میخوای؟؟

آراد : نه جون تو                           من : خب میشنوم                               آراد : میریم سر کارمون یه جورایی سنجش جرئت !هستی؟

من : تا وقتی که به گریه بیفتی هستم!!!                  آراد : میبینیم .ببین بعد از هر مرحله میایم اینجا واسه مرحله بعدی و مرحله به مرحله سخت تر میشه .قبول؟

من : باشه

آراد: امتحاناتی که نوشته شده رو من نخوندم دوستم و دوست دخترش نوشتن و کاملا  عادلانس نگران نباش!!

من : نیستم

دختره و اون پسره اومدن  .وای خدا رومینا و سجاد .....دخلم اومد ....این دوتا خیلی دیونه ان ولی نباید کم میاوردم

سجاد : راند یک آماده ایی ؟

من و آراد هم زمان : آررررره




موضوع مطلب :

       نظر
یکشنبه 92 شهریور 3 :: 1:23 عصر
ely
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >