برای سفر به گذشته نیازی به ماشین زمان ندارم . . .
منِ خسته با یک نخ سیگار و چند پک عمیق ، هر روز به گذشته سفر میکنم !
این سیگار که در دست من است می سوزد و صدایش در نمی آید ؛ درست مثل خود من . . .
کاش انتظار به اندازه کشیدن یک نخ سیگار بود !
این خاکستر که می بینی خاکستر سیگار نیست ، خاطرات منند که هر شب با خودم دود می شوند . . .
از آن سیگارهای روی لبت هم برایت کمتر بودم که توانستی به این راحتی ترکم کنی !
تو که نیستی انگار دنیا نیست . . .
هیچ چیز و هیچکس با من راه نمی آید در نبودت ! نه دلم و نه نفسهایم . . .
این جور وقت ها فقط چشمانم خوب اشک میریزند و سیگار هایم قشنگ دود میکنند . . .
خیالت تحقق می یابد با کمی تنهایی و پاکتی سیگار . . .
دختر کبریت فروش را یادت هست ؟
او کبریت را پشت به پشت روشن میکرد ، من اما سیگارم را . . .
من و او هر دو دنبال خاطره هاییم . . .
او از سردی هوا مرد اما من طولی نمیکشد . . .
نگران نباش ؛ همه وجودم سردی هوای توست !
موضوع مطلب :