خدا جون شکرت !که دل هیچکس رو برای من تنگ ندوختی ولی دل من...
آنقدر تنگ شده که روی گلویم هم اثر گذاشته..
گاهی او هم تنگ میشود ..میگیرد .. بغضم نمیتواند پایین برود
برف پاکن چشمانم اشک های داغم را پاک نمیکند و چشمان پر از اشکم میبارد مانند ابر بهاری که میبارد..
تنم داغ شده..مثل کوره داغم... شل شده ام ... جون بلند کردن دستانم را هم ندارم...
خدایا ...مغزم هنگ کرده..
از بیخیالی و بدی آدم ها ...میخواهم ... خدایا تو را میخواهم
یا راحتم کن
یا حد اقل به بقیه حالی کن همه ی این ها از آنفولانزا و سرما خوردگی و هزار تا چیز دیگه نیست..
از دردی که از داخله...
از توی قلبمه..
بگو او را درمان کنند....
بگو این بغض لعنتی دارد خفه ام میکند
بگو برای همین دیگر صدا ندارم
بگو آب سرد میخواهم
بگو خود نامردش را میخواهم
تب دارم ولی تایپ میکنم ..........نجاتم بده
خدا!
خدا!
موضوع مطلب :