سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دل نوشته
درباره وبلاگ


همین که یاد من کردی دمت گرم همین که مرهم دردی دمت گرم بسا رفتند و هرگز بر نگشتند همین که باز می گردی دمت گرم تو از باغ صفای سینه خود برایم عشق آوردی دمت گرم به کام تشنه ام در ظهر جوشان چو آب و جرعه ای سردی دمت گرم میان این همه نا مردمی ها مرامی،بامعرفت،«مردی»دمت گرم میان دشت های عشق و امید پی همدرد می گردی دمت گرم به دشت نامرادی های دوران به جنگ غم همآوردی دمت گرم عزیزم بین غمهای دل من همین که یاد من کردی دمت گرم تو در گل واژه های ذوق شعرم گل داد
پیوندها
لوگو
همین که یاد من کردی دمت گرم

همین که مرهم دردی دمت گرم

بسا رفتند و هرگز بر نگشتند

همین که باز می گردی دمت گرم

تو از باغ صفای سینه خود

برایم عشق آوردی دمت گرم

به کام تشنه ام در ظهر جوشان

چو آب و جرعه ای سردی دمت گرم

میان این همه نا مردمی ها

مرامی،بامعرفت،«مردی»دمت گرم

میان دشت های عشق و امید

پی همدرد می گردی دمت گرم

به دشت نامرادی های دوران

به جنگ غم همآوردی دمت گرم

عزیزم بین غمهای دل من

همین که یاد من کردی دمت گرم

تو در گل واژه های ذوق شعرم

گل داد
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 240
  • بازدید دیروز: 226
  • کل بازدیدها: 149823

 

شنبه
    می گویم : استادمان گفته دانشجویی که پست الکترونیکی نداشته باشد دانشجو نیست.
    می گوید : استادتان غلط کرده ؛ مگر ما دانشجو نبودیم ؟!
    می گویم : پدر جان ! شما که تا سیکل بیشتر درس نخواندید ؛ در ثانی من دو ماه است که تمرین ننوشتم !
    می گوید : اولا سیکل آن زمان معادل دکترای الان است ، دوما پس این دو ماه چه غلطی می کردی ؟!
    می گویم : هیچ ! فقط استادمان تمرین ها را برای دانشجو ها می فرستد ، من هم که دانشجو نیستم !

 

=====================

 

یک شنبه
    پس از مدت ها جروبحث بالاخره پدر جان رضایت داده تا برای من کامپیوتر بخرد !
    می گویم : گفتید روی دستگاه مودم هم نصب کنند؟!
    می گوید : مودم دیگر چه جانوری است ؟!
    می گویم : همان جانوری که پست الکترونیکی دارد !
    می گوید : آها !!

 

=====================

 

دوشنبه
برنامه شوک از تلویزیون پخش می شود ، در این برنامه دختر جوانی که عکس های مبتذلی از او در اینترنت منتشر شده در حال گریه کردن است و می گوید که من فقط یک پست الکترونیکی داشتم !
    می گوید : می خواهی آبرویمان را ببری ؟!
    می گویم : من بیجا کنم !
    می گوید : پس برو این اینترنت را از توی اون دستگاه در بیار و بریزش توی جوب !

 

=====================

 

    سه شنبه
    می گوید : نه نخیر ، از بس با این اینترنت گشتی بی ادب شدی !
    می گویم : مگر چه کردم ؟!
    می گوید : همین که به حرف من گوش نمی کنی یعنی بی تربیت شدی !
    می گویم : بخدا این اینترنت آنقدر ها که شنیده اید بد نیست ، اصلا اجازه بدید بهتان نشان بدهم که من چه استفاده ای از آن می کنم.
    می گوید : لازم نکرده !! من دست به این جانور نمی زنم ، نجس است !

 

=====================

   

چهارشنبه
    می گوید : وقتی به اینترنت دست میزنی دستهایت را بشور !
    می گویم : چطور ؟!
    می گوید : مگر نشنیده ای که آنفلوانزای خوکی آمده و به شدت هم ویروس است!
    می گویم : به خدا این ویروس با آن ویروس فرق دارد ،
    می گوید : ویروس ، ویروس است !

 

=====================

 

پنج شنبه
    می گوید : فیس بوک هم توی همین ذلیل مرده است ؟!
    می گویم : بعله !
    می گوید : مرگ !

 

=====================

 

جمعه :
    می گوید : اینترنت یک اغتشاشگر خارجی است که باید محاکمه شود شما هم غلط می کنی این جنایتکار را در خانه من پناه بدهی !
    می گویم : شما این اطلاعات را از کجا می آورید ؟!
    می گوید : ساکت باش دارم اخبار بیست و سی را گوش می دهم !




موضوع مطلب :

       نظر
پنج شنبه 92 شهریور 14 :: 8:45 عصر
ely