سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دل نوشته
درباره وبلاگ


همین که یاد من کردی دمت گرم همین که مرهم دردی دمت گرم بسا رفتند و هرگز بر نگشتند همین که باز می گردی دمت گرم تو از باغ صفای سینه خود برایم عشق آوردی دمت گرم به کام تشنه ام در ظهر جوشان چو آب و جرعه ای سردی دمت گرم میان این همه نا مردمی ها مرامی،بامعرفت،«مردی»دمت گرم میان دشت های عشق و امید پی همدرد می گردی دمت گرم به دشت نامرادی های دوران به جنگ غم همآوردی دمت گرم عزیزم بین غمهای دل من همین که یاد من کردی دمت گرم تو در گل واژه های ذوق شعرم گل داد
پیوندها
لوگو
همین که یاد من کردی دمت گرم

همین که مرهم دردی دمت گرم

بسا رفتند و هرگز بر نگشتند

همین که باز می گردی دمت گرم

تو از باغ صفای سینه خود

برایم عشق آوردی دمت گرم

به کام تشنه ام در ظهر جوشان

چو آب و جرعه ای سردی دمت گرم

میان این همه نا مردمی ها

مرامی،بامعرفت،«مردی»دمت گرم

میان دشت های عشق و امید

پی همدرد می گردی دمت گرم

به دشت نامرادی های دوران

به جنگ غم همآوردی دمت گرم

عزیزم بین غمهای دل من

همین که یاد من کردی دمت گرم

تو در گل واژه های ذوق شعرم

گل داد
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 46
  • بازدید دیروز: 199
  • کل بازدیدها: 151946

اومدم از بیمارستان بیرون !اون روز  دربی بود!

منم چون رنگ آبی خیلی دوست داشتم جین آبی و مانتو وشال و حتی کتونی های آبی پام بود!!

سوار تاکسی شدم که برم خونه .خیابون ها خیلی شلوغ بود منم انقدر درگیری داشتم که اصلا یادم نبود اون روز استقلال و پرسپولیس بازی دارن.

دو تا موتور داشتن جلوی تاکسی میرفتن یکی طرفدار پرسپولیس و اون یکی طرفدار استقلال!داشتن با هم کل کل میکرد!

یه دفعه راننده سرش رو از پنجره برد بیرون و گفت: بیا این خانومم سومیش استقلال میبره !منم چهارمی !شدیم چهار به یک!

اصلا نفهمیدم چی شد ولی الان که دارم نگاه میکنم راننده و موتور سوار ها دارن دعوا میکنن منم تو ماشین با دهن باز حیرون موندم که آخه چی شد یه دفعه؟؟؟

یه دفعه از ماشین کشیده شدم بیرون !اون پسره قرمز پوش بود: آهای خوشگله !استقلالی هاننن!؟به خدا پرسپولیس باحال تره ها !!و رو به دوستش : حمید اون رو ول کن این جیگر رو نگا!!

من: ولم کن آقای محترم اشتباه گرفتی من اصلا طرفدار بارسام  چی میگی تو؟

اون پسره: باشه جیگر اشکالی نداره شد بهونه که....

صدای آژیر ماشین پلیس اذیتم میکرد مثل یه متهم بردنم کلانتری و گفتن زنگ بزن به مامان بابات!

زنگ زدم به داداشم مامانم اینا واسه تفریح با عموم اینا رفته بودن کیش.بعد از چند تا بوق

محمد رضا: بله؟

من : الو ؟ داداش سلام  خوبی؟میشه بیای دنبالم

محمد رضا: مگه کجایی که خودت نمیتونی بیایی؟؟؟

من : چیزه....اٍاٍ راستش داداش چیزه ....کلانتری؟؟

محمد رضا: چی؟؟؟؟؟

من: بیا دیگه !

محمد رضا: خب آدرس بده .....

2ساعت بعد ما خونه بودیم و به همین راحتی اعتماد خانوادم رو از دست دادم !

هی روزگار چه میشه کرد

همون موقع گوشیم زنگ زد رو صفحه نوشته بود : آراد جووووووووون

ولی من اصلا همچین چیزی سیو نکرده بود م

جواب دادم: بله؟

آراد: سلام آماده ای واسه شرطمون؟

من : همیشه؟

آراد: سه شنبه راس ساعت 5 میدون.... کافی شاپ ...

من : چرا کافی شاپ !!

آراد : چیه ترسیدی؟؟

من به هیچ عنوان!!

خلاصه امروز سه شنبه هستش و منم راهی اون آدرس شدم.یه کافی شاپ شیک که رنگ قهوه ای درش از نظر من از همه خوشگل تر بود.

رفتم تو .وای پر بود از دختر پسرا که دونفره نشسته بودن و .....

چشم چرخوندم تو خلوت ترین نقطه نشسته بود.یه میز چهار نفره؟؟؟؟؟؟؟؟

آراد: سلام !چه خانوم خوش تیپ و بداخلاقی ! اوه حالا اخم نکن!!!

من: مثل این که دوباره کتک میخوای؟؟

آراد : نه جون تو                           من : خب میشنوم                               آراد : میریم سر کارمون یه جورایی سنجش جرئت !هستی؟

من : تا وقتی که به گریه بیفتی هستم!!!                  آراد : میبینیم .ببین بعد از هر مرحله میایم اینجا واسه مرحله بعدی و مرحله به مرحله سخت تر میشه .قبول؟

من : باشه

آراد: امتحاناتی که نوشته شده رو من نخوندم دوستم و دوست دخترش نوشتن و کاملا  عادلانس نگران نباش!!

من : نیستم

دختره و اون پسره اومدن  .وای خدا رومینا و سجاد .....دخلم اومد ....این دوتا خیلی دیونه ان ولی نباید کم میاوردم

سجاد : راند یک آماده ایی ؟

من و آراد هم زمان : آررررره




موضوع مطلب :

       نظر
یکشنبه 92 شهریور 3 :: 1:23 عصر
ely